دکتر و پدیده ی کار در منزل !

 خب امروز باید به کدوم نامه جواب بدم ؟ آها یادم اومد . اون نامه که چند هفته پیش اومده بود در مورد کار در منزل ! چقدر سوال بجا و مناسبی بود . بذاربرگشو پیدا کنم !!! فکر کنم گذاشتمش توی یخچال که خراب نشه ! یافتم .... یافتم .....  دوست مجهول الجنسیتمون سایلنت


سلام آقای دکتر
میخواستم ببینم چطور میشه همسرم راضی بشه تمام کارهای خونه رو برسه و بذاره من هرچقدر دلم می خواد برم خرید؟!!!



سلام جانم ،


ببین سایلنت عزیز ، شما باید در اولین قدم سکوت خودت رو بشکنی . یعنی دیگه ویبره و لرزش  نداشته باشی . کلا باید بری روی حالت جیغ و فریاد . اگه یه چندتا آهنگ راک و متال و اینا هم پخش کنی که محشر میشه ! دوست ندارم بحث تئوری بکنم پس یه راست سعی میکنم شرایط رو واست ترسیم کنم تا در موقعیت عملی قرارت بدم .


شما امروز میری خونه و در و محکم میکوبی بهم ، بنگ ! داد میزنی و میگی :"آآآآآی زن ، من گشنمه . پس کو این غذای صاب مردت !؟" چون خانومت تا الان صدای شما رو به این وضوح نشنیده ( بهتره بگم که نذاشته نفس بکشی ) میاد و با چشم های پف کرده از خواب میگه : "صداتو ببر سوکس سیاه !" در این لحظه به شما خیلی نافرم بر میخوره و صداتو بلندتر و داش مشتی تر میکنی و میگی :"سوکس خودتی که یاد نداری غذا درست کنی بچچه قشنگ!!" (البته لفظ ضعیفه هم بد نیست ، ولی مطمئن باش که خانومت فمنیست نباشه و بعد بگو ضعیفه). خب در این قسمت مسلما خانومت میگه :"اگه یه بار دیگه صداتو بشنوم ، میذارم میرم !"

بعد شما در حالی که انگشت دوم ، دست راستت رو بر روی گونه ی سمت چپت میکشی این دیالوگ رو میگی :"کجا میری؟ خونه ی ننت؟ تو اگه اونجا جا داشتی که عروست نمیکردن. من وقتی اومدم خواستگاریت، بابات التماس کرد که با تو ازدواج کنم . تو رو هیچ وقت اونجا راه نمیدن!"


آره این تیر خلاص بود . حالا در حالی که خانومت بغض و غیض رو باهم کرده ، با دمپایی و کفگیر و کلنگ دنبالته . چیه دادا منتظر چی هستی ؟ چرا نشستی ؟ به من ربطی نداره که خانومت  میخواد کتکت بزنه . من فقط آتیش ماجرا رو زیاد کردم . دعواهای خونوادگی به من اصلا ربطی نداره ! اصلا مردی که از زنش کتک نخوره ، مرد نیست ! حالا یکم که چش و چالت سیاه و بادمجونی بشه ، دیگه هوس نمیکنی که از زیر کار خونه فرار کنی ! امام ِ نمیدونم چندم گفته : و همانا مرد ها برای کار کردن در هرگونه شرایطی آمادگی دارند و خدمات بیست و چهار ساعته ارائه میدهند ! شما هم دوست عزیز برو کار کن نگو چیست کار که - گور بابای هرکی این شعره سروده !





خب از اونجایی که ما نتونستیم جنسیت دوست عزیزمون سایلنت رو تشخیص بدیم ، پس حالا تصور میکنیم که ایشون یک بانو هستند و از ما آن سوال بالا را نموده اند ، پس جواب آن لازم و ملزوم است . به خطی چند از سخنان گرامیمان چشم فرا دهید ....


سلام بر تو ای بانوی خرید دوست ،


خب شما اولا برای دست یابی به پاسخ این سوال ، نیازی نبود که این همه پول ویزیت بدی . شما دو دقیقه به وجود خودت رجوع کنی ، به سرعت نور راهکار مناسب رو هم پیدا میکنی . در اولین قدم شما غذای سوخته میذاری جلوی همسرت ، بعد لباساشو اتو نمیکنی ، بعد چار ساعت چار ساعت میشینی پای تلفن ، در همین زمان به ننه خواهرش گیر میدی خفن ، سپس همیشه سریال مورد علاقت رو نگاه میکنی و نمیذاری بنده ی خدا اخبار نگاه کنه و در آخرین مراحل نمیذاری شوهرت روی تخت بخوابه !


خب الان شما رسما اعلام جنگ کردی با شوهرت ، به همین راحتی ، به همین خوشمزگی ! در مرحله ی دووم ، شوهر شما به صورت منطقی قصد میکنه که دلیل این همه بدخلقی شما رو متوجه بشه اما شما میگی من حالم از صدات بهم میخوره نکبت ، حالم از این زندگی بهم میخوره ، همچنین از این فضای بسته ، از این خونه ی دلگیر . دلم میخواد پربکشم اما بال و پرم بسته ست ! {خانوم منشی ، برای من یه پاکت استفراغ بیار سریعتر} . بله میگفتم یه سری از این حرفای کلیشه ای که هر خانومی توی زندگیش صدبار استفاده میکنه ، شما هم باید مورد استعمال قرار بدی تا شوهرتون به عمق فاجعه پی ببره و دست شما رو بگیره ببره بیرون !


شما هنوز به اون هدف اصلی که شستن ظرف ها و انجام دادن کارهای خونه توسط همسرتونه ، نرسیدی ! در فاز آخر این نقشه ی خبیثثانه که دارین ، باید ننه من غریبم بازی در بیاری ! دیگه کلا فاز یک رو فراموش میکنی و میشی یه خانوم به شدت احساسی که وقتی شوهرش رو میبینه گریه میکنه ! بله ، شما گریه میکنی وقتی که شوهر بدبخت از همه جا بی خبرت ، وارد خونه میشه ! بدون اینکه مانع ریخته شدن اشکات بشی این جمله ها رو میگی :


"آه عزیزم ، من لیاقت تو رو ندارم . من نمیتونم همسری مناسب واسه ی تو باشم ! من هیچ کاری بلد نیستم . امروز میخواستم خودمو بکشم ولی گفتم شاید با مرگم مشکلی واسه تو به وجود بیاد . دیگه طاقت ندارم لعنتی . طاقت این همه بزرگواریتو ندارم . تو خوبی ، تو ماهی ، فدات بشم الهی الهی ! اما من چی ، من یه بدبخت آوارم که هیچ کاری نمیکنم . مثل انگل دارم تو رو از بین میبرم تا خودم زنده باشم . امروز نتونستم کارای خونه رو انجام بدم ! نمیدونم چی بگم اما خیلی حساس شدم و کل روز به تو فکر میکنم . فقط تو .... تو .... تو .... و خود توووووو !"

(کات)


حالا شما هرچیزی رو که میخواستی ، بدست آوردی ! همین الان همسر شما داره ظرفا رو میشوره درحالی که کنار دست شما یه لیوان دو لیتری آب پرتقال گذاشته ! خب الان میتونی بگی من میرم یکم راه برم و یکم خرید کنم شاید یکم حالم بهتر شد ! البته شاید حالت یکم بهتر بشه ! شاید ...



نظرات 7 + ارسال نظر
عاطی سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:10 ب.ظ http://parvaze67.blogfa.com

سلام . میگم دکی جون تو این دفتر مشاوره رو تعطیل کنی دفتر چگونه از همسر خود طلا ق بگیریم بزنی بیشتر کارت میگیره ها .
در ضمن ما برای وصل کردن آمدیم نی برای فصل کردن آمدیما .
اصلا مارو چه به نصیحت به دکی جماعت . شما خودت کارت درسته ولی یکم . . .

عاطی سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:12 ب.ظ http://parvaze67.blogfa.com

به اول شدیم انگار .
راستی دکتر جون ، کی نوبت به جواب سوال ما میرسه ، ما کارمون فوری فوتیه ها . قربونت کار مارو راه بنداز .

ما(ریحانه) سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ب.ظ http://ghahvespreso.persianblog.ir

به به میبینم که خودت با دستان خودت برای خودت گور میکنی.. قابل توجه بانو.. دقت مبذول داشتید دیگه.. این نیما از ذاتش بر میتابه که اصلا اهل کار خونه نباشه ها..

بهنام چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:53 ق.ظ http://www.delnevesht2011.bogfa.com

یاد آهنگ " دکتر " شاهین نجفی افتادم که میگه :

نکنه تو هم از این جماعت بیماری / تو خودت دردی دکترات هم سر کاری!!!
والله با این نسخه پیچیدنت!!!

سحر چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:57 ق.ظ http://dayzad.blogsky.com/

جودی آبوت سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 ق.ظ http://meetforough.blogfa.com

بی خیال

محدثه دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:56 ب.ظ http://shekofe-baran.blogsky.com

خوبه جنسیتها کلا دوتاس! وگرنه معلوم نبود سر جنسای دیگه چه بلایی میاوردی!
هی وای من! دکتر مملکتو باش!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد