کوچه پس کوچه های مجازی ...

 

با عرض سلام خدمت دوستان صمیمی و یاران همراه و با تشکر از بچه های گل مجله ی 90

عزیزان لطف کردند و خواستند در بخش"  یادگاری های شما " چند کلام از زاویه ی نگاه یک دوست، پدر، رهگذر...(انتخاب عنوان با خودتون) دیدگاهم رو در مورد موضوع آزاد! بیان کنم. از آنجایی که اینجا بلاگستان است و ما دور هم جمع شدیم برای نزدیکی دل ها، لازم دیدم در مورد دنیای مجازی بنویسم.

حدود یک سال پیش، خیلی اتفاقی با دنیای مجازی پیوند خوردم.در طی این یک سال، اکثر بلاگ های لینک شده در ریدرهای پر طرفدار بلاگستان رو چه خاموش و چه روشن مطالعه کردم.چیزی که در قدم اول انسان رو اذیت می کنه نوع نگاه بعضی از عزیزان به جامعه و شرایط سخت زندگیه.متأسفانه اکثر دوستان فراموش کردند که همیشه برای دلسرد شدن زوده.با لحنی طلبکار سخن می گویند. از خداوند نمی نویسند یا اگر می نویسند، بد و بیراه نثارش می کنند! چند بار گفتیم، خدایا می دونم که هر چی دارم از تو دارم، ممنون موهبت بی قیمت سلامتی هستم، دوستت دارم؟ از بیان مکرر غم چی بدست آوردیم؟ جز اینکه دلِ انسانی دردمند رو خط خطی کردیم؟ از بیان هم دردی کجای دل سوختمون خنک شده؟ جالب اینجاست که بلافاصله پست می نویسیم که هم دردی از اساس دروغ محض است و هر که بگوید می فهمم چه حالی داری، حرف مفتی زده برای خود نشان دادن! با این دیدگاه مخالف نیستم.واقعیت تلخ اینه که هیچ کس جای بغل دستیش نیست و حتی دو خواهر یا برادر همسان هم از حال و روز هم بی خبرند چه رسد به دل های پراکنده ی مجازی.سوال اینجاست که بیان غم و پشت بند آن هم دردی بی خاصیت به چه معناست؟ چرا همه ی ما فراموش کردیم مأیوس نباشیم چون ممکنه آخرین کلید، قفل زندگیمون رو باز کنه؟ چرا خودمون رو به چالش سازنده نمی کشیم؟ فکر ما تحلیل رفته یا قد کشیده؟ نکنه اهمیت رضایت از زندگی، تو کوچه های بی توجهی گم شده؟ یک اشتباه چند بار تکرار شده؟ چه بلایی سر ارادمون اومده؟ گرفتار گذشته هستیم یا نگران فرداها؟ ....از خودمون بپرسیم، در موردش بنویسیم اما نه با ناله و فغان.نه با لحنِ کدرِ پشیمونی از غفلت ها.همه ی ما انسانیم و هر روز اشتباه می کنیم. می تونیم خودمون رو محاکمه کنیم اما قرار نیست روح و فکرمون بره زیر چوبه ی دار و عده ای با التماس و درخواست بخوان که ما خودمون رو دار نزنیم.

بارها گفتم نصیحت کردن در جامعه ی امروزی کار بیهوده و خنده داریه.اما دقت به نکته ها ما رو از بند روزمرگی آزاد می کنه و باعث زیبا شدن فرداهامون میشه.هر کدام از شما یک رسانه هستید.از این فرصت استفاده کنید و مثبت بنویسید.به این فکر کنید که همه ی ما مسئولیم.اگر یک نوجوان در زمانی که ما تصمیم گرفتیم ذهن پریشانمون رو در دنیای مجازی خالی کنیم، با دل مشغولی های گذری ما گرفتار فکرهای بیهوده و پریشانی شد، تکلیف روح غافلمون چیه؟ اگر مادر نیما و هانیه فرزندانشون رو تا سر حد مرگ شکنجه دادن، تقصیر دولت و یارانه ی نقدی نیست. مشکل از دیدگاه خود ماست.وقتی خودخواهی انسان رو هدایت کنه عاقبت کار چنین میشه.اگر نقش خودمون رو کم رنگ ببینیم و تمام عقب افتادگی هامون رو به گردن جامعه بندازیم، پس رفت ما طبیعیه.

امید است که با برچسب کلمات شعاری و دیدگاه تکراری غافل از فکر چند ثانیه ای و تلنگر به درونمون نشیم.

موفق و سربلند باشید.بابا محمود   

 

نظرات 6 + ارسال نظر
عاطی سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:41 ب.ظ http://parvaze67.blogfa.com

سلام .
ای جااااان . سلام بابامحمود گل و نازنین . خوبین ؟ چقدر دلم برا نوشته های پدرانه تون تنگ شده بود . نوشته هایی که نگرانی برای ما تو مشخصه . چندبار خوندمش . بی نظیر گفتین . باید انقدر بخونیمش تا باورمون شه . مرسی که نوشتین و باما حرف زدین . ممنونم .

ما(ریحانه) سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:57 ب.ظ http://ghahvespreso.persianblog.ir

سلاااااام استاد سعادت عزیز.. مایه خرسندی و بسی افتخار است حضور شما در این مجله... بله موافقم.. خیلی وقت ها خیلی چیز ها دست مایه ذات درونی خودمان میشود و ما هم غافل از این موضوع جهانی رو به چالش میکشیم و تقصیر رو گردن عالم و آدم میاندازیم...

م . ح . م . د سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:14 ب.ظ http://baghema.blogsky.com/

خیلی زیاد بود بابا محمود ...

من آدم مذهبی نیستم ... اصلا ...

اما این جملتون بد حقیقتو گفت ... بد

" از خداوند نمی نویسند یا اگر می نویسند، بد و بیراه نثارش می کنند! "

رها بانو چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:45 ب.ظ http://rahabanoo.blogsky.com

سلااااااام بابا محمود عزیزم

با تمام حرفهاتون ... جزء به جزء کاملا موافقم ...

واقعا خیلی چیزها ارزش نوشتن و حتی خوانده شدن ندارن ... کلمه حرمت داره ، ما مسئول هر کلمه ای هستیم که به زبون میاریم و مینویسیم ... پس چرا دستی دستی بارمون رو سنگین کنیم با پس انداختن کلمه هایی که در شأن ذات انسانیمون نیستن ...
مرسی به خاطر این نوشته ی پدرانه ...

کورش تمدن چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:14 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام بابا محمود
عالی بود
حرف دلم رو اینجا خوندم
نمیدونم چرا ما عادت کردیم فقط غر بزنیم
متاسفانه بعضی وقتا طلبکار بودن از خدا و ناامیدی یه جورایی روشنفکری محسوب میشه و فکر میکنن کسانی که امیدوار به زندگی هستن یا الکی خوشن یا خوش شانس
خیلی ممنون از این تلنگرتون

بهنام چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:29 ب.ظ http://www.delnevesht2011.bogfa.com

سلااااااام بابا محمود عزیز
اول اینکه خیلی ممنون که قبول زحمت کردین و این افتخار رو نصیب مجله کردین که توش یادگاری بنویسین...

اما در مورد نوشته تون راستش ما آدما وقتی غم رو دلمونه و ناراحتیم دوست داریم کلی آدم بیان و بهمون دلداری بدن... قبول دارم که وقتی هم دلداری میدن امکان داره بهشون بگیم تو منو درک نمیکنی! ولی ته دلمون آرومتر میشیم...
به هرحال من اینطور فکر میکنم که نوشتن درد از کسی سر میزنه که نمیتونه با اطرافیانش در مورد مشکلاتش صحبت کنه و اینطوری خودش رو آرومتر میکنه. یعنی با این کار "خودش" رو آروم میکنه حالا اینکه رو دیگران چه تاثیری میذاره.........
بازم ممنون بابامحمود عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد